سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در دعا هنگام باران خواستن گفت : ] خدایا ما را سیراب ساز به ابرهاى رام به فرمان ، نه ابرهاى سرکش خروشان [ و این از گفتار فصیح عجیب است ، چه او ابرهاى با رعد و برق همراه با بادها و آذرخشها را به شتران سرسخت همانند فرموده است ، که بار از پشت بیفکنند و در سوارى دادن سرکشى کنند ، و ابرهاى تهى از رعد و برق ترسناک را به شتران رام تشبیه کرده است که شیرشان را به آرامى مى‏دوشند و به آسانى بر پشتشان نشینند . ] [نهج البلاغه]
چاخان - پشفته
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  •  اصل ماجرا اینجا هه

     گناه مریمک ! شواط مده که این روزا شوهرش  بیشتر این که حواسش پیش اون باشه تو نخ کبرا هه . همین خاطر از شوهرش پرسید گفی وسطتونه ؟البته فقط برا خاطر جمعی و گرنه اصش هم فکر نمکرد که ایچون رابطه ای در وسط باشه . رجب میدونست که این رابطه همین چند روزه و کبرا بنه زن یتا دیه بشه و تازه خودش هم حسابی خاطرخواه مریمه . رجب نه مخاس سر به سری مریم  که هزار تا مشکل داشت بلّه و  نه مخاس پیشش دروغ بگه . پس در حالیکه دندون کرچه مکرد و این گف نیچه که گفته دروغ برا زندگی واجبه ویه تکه از طبیعت لاکردار و اعصاب خرد کن وجوده را تو ذهنش ایرا اورا مکرد گفته نه عیال! اینا چه گفیه ویتا ماچ گندش خورد . مریم  خیالش راحت شد وگفت خشووونه . یتکه وخ بعد کبری و رجب هم از این کارا سیر شدن و همه چی یادشون رفت .
    حالا مگد که رجب کار خوبی کرد که دروغ گف؟



    همینه دیه ::: شنبه 87/11/5::: ساعت 8:20 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0
    بازدید دیروز: 9
    کل بازدید :78017

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    چاخان - پشفته
    همینه دیه
    یتا آدم بیکار دنبالپرکردن وخ

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    چاخان - پشفته

    >>یزدیای خش<<

    >>یزدیای خش تر<<

    >>موسیقی وبلاگ<<