اصل ماجرا اینجا هه
گناه مریمک ! شواط مده که این روزا شوهرش بیشتر این که حواسش پیش اون باشه تو نخ کبرا هه . همین خاطر از شوهرش پرسید گفی وسطتونه ؟البته فقط برا خاطر جمعی و گرنه اصش هم فکر نمکرد که ایچون رابطه ای در وسط باشه . رجب میدونست که این رابطه همین چند روزه و کبرا بنه زن یتا دیه بشه و تازه خودش هم حسابی خاطرخواه مریمه . رجب نه مخاس سر به سری مریم که هزار تا مشکل داشت بلّه و نه مخاس پیشش دروغ بگه . پس در حالیکه دندون کرچه مکرد و این گف نیچه که گفته دروغ برا زندگی واجبه ویه تکه از طبیعت لاکردار و اعصاب خرد کن وجوده را تو ذهنش ایرا اورا مکرد گفته نه عیال! اینا چه گفیه ویتا ماچ گندش خورد . مریم خیالش راحت شد وگفت خشووونه . یتکه وخ بعد کبری و رجب هم از این کارا سیر شدن و همه چی یادشون رفت .
حالا مگد که رجب کار خوبی کرد که دروغ گف؟
همینه دیه ::: شنبه 87/11/5::: ساعت 8:20 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :77196
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :77196
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
همینه دیه
یتا آدم بیکار دنبالپرکردن وخ
یتا آدم بیکار دنبالپرکردن وخ
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>یزدیای خش<<
>>یزدیای خش تر<<
>>موسیقی وبلاگ<<