ایچونی که به نظر مرسه این یزدی که ما اقه بهش منازم از طرف بعضیا خیلی مورد عنایت نبوده مثلا حافظ اصش از یزد خوشش نمیومده و یه بار که میاد یزد دلش میگیره ومگه :
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم وتا ملک سلیمان بروم
البته بگذرم که حافظ بر عکس سعدی اصش خشش نبوده بره ایرا اورا و به همون شیراز دل خوش بوده .شاید هم به قول عارفا جهانش تو خودش بوده و نیازی به بیرون رفتن نداشته وتو خودش مسافرت مکرده . حالا هر طری بِگم بالاخره ایشون مث خیلی ها از یزد خوشش نمیومده. الان هم می بینم این دانشجوها که میان یزد مخصوصا بچه ترونیا زودی دلشون میگیره ومگن تو یزد تا ساعت نه مشه همه مرن مخابن . مث اینکه تو شهر گرد مرگ پاشیدن . یا این که مگن یزدیا فضولن .به هر حال ما هم که مرم ترون کلی عیب وایراد تو اونا در میارم این به اون در .ولی باید دونس هر که یه اخلاقی داره هر شهری هم برا خودش آداب ورسومی داره و ما باسی یاد بگیریم که هم دیه را تحمل کنم وبه اعتقادات بقیه هم احترام بزارم .به هرحال ما خو یزا با همه حرفا دوس مدارم حالا حافظ خوشش نمیومده حکما سعدی اگه میومده ایراسکی ها خوشش میومده از کجا معلوم ؟خوب بسه دیه بیشتر سرتون را درد نمیارم .
دلخش باشد .
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :77231
یتا آدم بیکار دنبالپرکردن وخ