چن شب پیش تر رفته بودم خلد برین دیدنی اموات . نمیدونم جاتون خالی بود یانه اما خیلی برام عجبیب بود . نگد خلد برین چی چیش عحیبه . چارتا قبر ، دیه چیز علاوتری خو نداره . مث بهشت زهرا ترون هم خو ،نی که حوری و پریاش هم توش باشن ! منم اینا را قبول دارم اما چیزی که برام عجیب بود نه اون مکان بلکه احساسات خودم تو اون فضا بود . من با این که می دیدم خیلی مردم دوستا و آشناها کسایی که بعضا هر روز میدیدمشون این جا زیر این خاکای نیم گرم خلدبرین هسن اما اصش بوَرم نمشد که منم قراره یه روزی بمیرم و بیارنم اینجا. خیلی به این موضوع فکر کردم . وختی ما این چیزی که هر رو درم میبینم را بور نمکنم چطو مثلا روز قیامت با اون همه دنگ و فنگ و اصش اصل زنده شدن دورَمون را بوَر کنِم ؟ مونده بودم .ما خو همش دَرِِِم مگِم که به این چیزا اعتقاد دارم اما مثی که اعتقاد ندارم . دیه کم کم داش مخم هنگ مکرد . من میدونسم این جمله که هر آدمی میمیره درسته اما نمیدونم بر اساس کدوم تبصره خودم را ازش استثناء مکردم ! بالاخره در نهایت رسیدم به این مطلب ـ که یه وختی نمیدونم از کجا شنیده بودم ـکه فرقه بین علم با بوَر و بقین . علم یه چیزه این که ما یقین داشته باشم و بوَر کنِم یه چیز دیه . ما علم دارم که بنه بمیرِم اما بوَرون نمشه. بقین ندارِم و گرنه تو زندگی اِقه پچل کاری نمکردِم و یتا ذرک هم فکر اوراسکی و سرنوشت اون دنیامون بودِم . خدا یقینون را زیاد کنه !
همینه دیه ::: دوشنبه 86/5/1::: ساعت 3:27 صبح
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :77236
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :77236
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
همینه دیه
یتا آدم بیکار دنبالپرکردن وخ
یتا آدم بیکار دنبالپرکردن وخ
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>یزدیای خش<<
>>یزدیای خش تر<<
>>موسیقی وبلاگ<<